وقتی استانداردهای سازمانی مورد احترام واقع می شوند
اگر استانداردها به درستی اجرا شوند، کارمندان در خواهند یافت که به طور دقیق با چه افرادی سر و کار دارند. راحتی و اطمینان، در نتیجه ی اجرای درست استانداردها بدست می آید. تنها اگر این استاندارد اعلام شده با استاندارد واقعی که توسط مدیریت بیان می شود، هماهنگ باشد می تواند در افراد سازمان ایجاد غرور کند.
چند سال پیش من با شرکتی کار می کردم ؛ من در این شرکت فردی را دیدم که استعفا داد، به من گفت که می خواهد به شرکت دیگری بپیوندد.
یک روز از او پرسیدم: “خوب آیا فکر می کنی که محصولات این شرکت جدید، آنقدر به محصولات شرکت قبلی برتری داشته دارند که فروختن آنها راحت تر باشد؟”
پاسخش کلی مرا شگفت زده و در عین حال خوشحال کرد. او جواب داد: “به هیچ وجه، موضوع استانداردهای عملکرد آن شرکت مطرح است. من در شرکت قبلی می دانستم که اگر نتوانم به حد تولید یا فروش برسم، زیاد مهم نیست، زیرا آنها به من فرصت دیگری می دادند، اما موضوع درباره ی این شرکت جدید فرق می کند؛ یا باید تولید کرد یا رفت و البته من به این نظم و اصول نیاز دارم. در این سن و سال باید دور و اطراف من را افراد موفق و برنده پر کنند.”
در ظاهر این درست همان چیزی بود که کِلی احتیاج داشت، زیرا یک سال بعد او به طور تقریبی برداشت میلیون دلاری داشت، او نسبت به استانداردهای کیفیتی این شرکت، شناخت روشن تری داشت تا استانداردهایی که در شرکت قبلی مقرر بود. کلی از این استانداردهای بالا و آزمون شخصی که شرکت از او گرفته بود، احساس غرور و افتخار می کرد.
تنها وقتی استانداردها تاثیر مطلوب را بر عملکرد کارکنان دارند که مدیریت آنچه را که فراگرفته اعمال کند. نمی توان عباراتی را گفت و کار دیگری را انجام داد.
من همین اواخر خبری درباره ی یک شرکت چاپ شنیدم، مبنی بر اینکه کارگران به خاطر استخدام دوباره ی فردی که پیش از این به دلیل استفاده از ماری جوآنا در محیط کار اخراج شده بود، اعتراض کرده اند. کارگران می گفتند این فرد از قوانین اطلاع داشته است. بنابراین از اعتماد دیگران سو استفاده کرده و جان همکارارن خود را با عدم کنترل درست دستگاه به خطر انداخته است.
به نظر کارکنان او سزاوار دریافت یک فرصت دوباره نبود. معیارهای این چاپخانه برای کارگران آن با ارزش به نظر می رسید و آنها اجازه نمی دادند که این استانداردها به خطر بیفتد.
اما من آنقدر ساده لوح نیستم که باور کنم تمام کارگرانی که برای اخراج این مرد سر و صدا راه انداخته بودند، هیچ گاه قوانین را زیر پا نگذاشته اند، ولی به طور قطع آنها اجازه نمی دهند کسی با زیر پا گذاشتن یک معیار اخلاقی و امنیتی جان دیگران را به خطر بیندازد.
من معتقدم اگر این مرد، در حال چاپ یک نشریه، پست خود را رها می کرد همچنین اتفاقی می افتاد. وقتی در شرکتی یک دلیل عملی برای هر معیاری وجود دارد و این دلیل برای افراد توضیح داده می شود، آنها به این استاندارد احترام گذاشته و آن را رعایت می کنند.
هرگاه مدیری وسوسه می شود تا قوانینی را بپیچاند، باید بداند که در واقع او این قانون را پیچیده نمی کند، بلکه یک قانون جدید وضع می کند. اگر او به کارمندی که هنگام دزدی از صندوق گیر افتاده است فرصت دیگری بدهد، این خود قانون جدیدی می شود مبنی بر اینکه اگر یکبار گیر افتادید اشکالی ندارد.
این مدیر هر چقدر سعی می کند تا تصمیم خود را مخفی نگه دارد، اما باز هم این سخن حتما به بیرون درز کرده و در شرکت پخش می شود. در نتیجه کارکنان مانند مورد شرکت چاپ، یا اعتراض می کنند و یا آن را تضعیف معیارها تلقی می نمایند. در عین حال کارکنان باور نمی کنند که کسی بتواند به عبارتی دزدی کرده و فرار کند، اما در عوض فکر می کنند یک قانون جدید برای سوگلی مدیر وضع شده است.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید